کژ نگریستن


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ
ادمین
@rezamajidi1355555

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


✍تورج محمدی
_
‼️‌پوئیسیس و ضرورت عبور به پراکسیس در وضعیت ستمدیدگی:⁉️

📒سوژه‌ای که در وضعیت ستمدیدگی به‌سر می‌برد، در وهله‌ی نخست از تاریخ خود طرد شده است؛ نه از آن رو که تاریخی ندارد، بلکه از آن رو که امکان روایت آن تاریخ از او سلب شده است. در چنین وضعی، تخیل بدل به پناهگاه می‌شود، و زبان، آخرین ابزار مقاومت. پوئیسیس، به‌مثابه آفرینش و گشودگیِ امکان، نقشی بنیادی در حفظ بقای سوبژکتیویته ایفا می‌کند. این آفرینش، نه تکرار واقعیت، بلکه بازیافتن معنایی‌ست که واقعیت آن را انکار کرده است.
در شرایطی که قدرت، سوژه را به خاموشی و انفعال می‌کشاند، پویسیس – در شکل‌های مختلفش: شعر، اسطوره، زبان، خاطره، رؤیا – به میدانِ نجات‌بخش معنا بدل می‌شود. اما این نجات، نهایی نیست؛ بلکه مقدماتی است. پوئیسیس در اینجا، وضعیتی است بین سکوت و صدا، بین انفعال و کنش. هنوز وارد تاریخ نشده، اما نشانه‌ی حضور در حاشیه‌ی تاریخ است. در این سکوتِ باردار، نخستین نشانه‌های رهایی شکل می‌گیرد، زیرا تخیل، آن‌گاه که از درون زخم برخیزد، نه خیال‌پردازی، بلکه نیرویی متافیزیکی برای امکانِ دیگر بودن است.
با این حال، اگر پوئیسیس در خود بماند و به فراسوی خود عبور نکند، به تکرار بدل می‌شود؛ تکرار زیبایی در دل انقیاد. آنچه از این وضعیت برمی‌خیزد، هنری است بی‌کنش، زبانی که تنها در درون زمزمه می‌شود، حافظه‌ای که مدام گذشته را احضار می‌کند، بی‌آنکه آینده را شکل دهد. درست در این نقطه است که ضرورت پراکسیس پدیدار می‌شود: ضرورت گذار از زبان به صدا، از خیال به تصمیم، از آفرینش به دگرگونی.
پراکسیس، نه نفی پوئیسیس، بلکه تحقق آن در جهانِ ماده است. کنشی که در پی آن است تا آفرینش را به فضا و زمان وارد کند؛ تا آنچه در تخیل شکل گرفته، در بستر واقعیت شنیده، دیده و لمس شود. اما این کنش، اگر از پوئیسیس جدا شود، تهی و بی‌ریشه خواهد بود: شتاب‌زده، بی‌تخیل، بی‌حافظه. آنگاه که سوژه تنها کنش می‌کند، بی‌آنکه آفرینش کند، بدل به پژواک دیگری می‌شود؛ بی‌هویت، بی‌جهت، بی‌زبان.
سوژه‌ی ستمدیده، تنها آن زمان می‌تواند از وضعیت انقیاد فراتر رود که تخیل را به ابزار کنش بدل کند. چنین گذاری، لحظه‌ای نیست؛ فرآیندی‌ست دشوار و تأمل‌طلب، که در آن باید زبانی که از خاکستر تاریخ برخاسته، با قدم‌هایی که بر زمین اکنون می‌کوبد، درآمیزد. این هم‌نشینیِ حافظه و عمل، تخیل و تصمیم، است که امکان رهایی را می‌گشاید.
پوئیسیس، خواب تاریخ است؛ اما خوابی زایا. پراکسیس، بیداری آن است، اگر از بطن همان خواب برخاسته باشد. سوژه‌ای که بتواند از آفرینش به کنش برسد، نه تنها از ستم عبور می‌کند، بلکه روایت خود را بازمی‌سازد. در این بازسازی، گذشته و آینده دیگر در تقابل نیستند؛ بلکه در کنش اکنون یکی می‌شوند.
رهایی، در نهایت، نه تنها در آن است که سوژه بتواند عمل کند، بلکه در آن است که آن عمل، زبان خودش را داشته باشد، و آن زبان، زاده‌ی تخیل خودش باشد. تخیلی که از دل زخم آمده، اما به افق دوخته شده است.📒


@Kajhnegaristan


فایل‌های صوتی درس‌گفتارِ
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فؤاد حبیبی

تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه

جلسه‌ی چهارم و پایانی (4)

@Kajhnegaristan


فایل‌های صوتی درس‌گفتارِ
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فؤاد حبیبی

تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه

جلسه‌ی سوم (۳)

@Kajhnegaristan


فایل‌های صوتی درس‌گفتارِ
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فؤاد حبیبی

تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه

جلسه‌ی دوم (۲)

@Kajhnegaristan


فایل‌های صوتی درس‌گفتارِ
«خوانشی دیگر از شهریار ماکیاولی»
فؤاد حبیبی

تابستان ۱۴۰۰
آکادمی هنر شمسه

جلسه‌ی اول (۱)

@Kajhnegaristan


‼️چرا ماکیاولی، چرا باز هم ماکیاولی،
چرا الی‌الابد ماکیاولی؟
⁉️


📒بی‌آن‌که طفره بروم یا خود را به زحمت طرح مقدمات دچار کنم، خیلی ساده و سرراست می‌پرسم: به‌راستی چه نیازی به خواندن متون کلاسیک فلسفی و سیاسی است؟ یا، به تعبیر دیگر، آیا خواندن متونی از سده‌های پیشین چیزی بیش از مشغولیتی روشنفکرانه و خاص آکادمیسین‌ها و علاقه‌مندان حرفه‌ای این حوزه‌هاست؟ یا، بازهم، به عبارت دیگر، آیا متون و اندیشه‌هایی متعلق به دوران، جوامع و زمانه‌هایی گاه بشدت بعید می‌تواند ما را خطاب قرار دهد و در فهم زمانه و جامعه‌ای بی‌شک صدچندان پیچیده‌تر یاریمان کند؟

گمان می‌کنم یکی از رسالت‌های هر خوانش جدیدی نشان دادن ضرورت، اعتبار، اهمیت، نقش و اثرات ابدی این دست متون در اتصال معاصر است. اما، درواقع، مسئله نه توضیح علل انتخاب یا علاقه‌ای سوبژکتیو از سوی ما، که ترسیم مختصات کشش، نیرو و ظرفیتی است که این دست آثار به صورت ابژکتیو از آن برخوردارند و تو را، خواه‌ناخواه، در میدان مغناطیسی خود گرفتار می‌کنند. مگر می‌شود «گفتار در بندگی خودخواسته» دو‌ لا بوئسی را خواند و شگفت‌زده نشد از لزوم تأمل دائمی نه صرفن به پاسخ‌های وی، که بیش از آن به پرسشی که وی تا ابد پیش‌رویمان مطرح می‌کند؟ مگر می‌شود «رساله‌ی سیاسی» اسپینوزا را خواند و از کنار تنش رفع‌ناشدنی بندگی/آزادی در بطن هر فرمی، هر جنبشی و هر کرداری در سطح اجتماع به‌راحتی گذشت؟ و مگر می‌توان «شهریار» را خواند و در حیرت نشد از دامنه‌ی گسترده‌ی پیچیدگی‌ها و رموز نه‌تنها سیاست کلان، که ریزترین و پراکنده‌ترین وجوه عاطفی، اخلاقی و اجتماعی سیاست خرد؟

بدین‌سان، نه‌تنها خوانش کلاسیک‌های عصر مدرن ضروری می‌نماید، نه‌تنها این کار را نمی‌توان به نوعی دغدغه‌ی آکادمیک و روشنفکرانه فروکاست، بلکه این دست آثار را هرگز نمی‌توان کلاسیک، قدیمی و بعید خواند. چراکه موتوری ابدی در دل چنین آثاری در کار است که مدام آن‌ها را پیش می‌راند و هر گاه که می‌خواهیم به فراسویشان برویم، درمی‌یابیم که چند گامی از ما پیشی گرفته‌اند. این همان نیروی مرموز و سحرآمیزی است که لویی آلتوسر در اشاره به آثار ماکیاولی از آن سخن می‌گفت، نوعی آشنایی غریب، بدنی از اندیشه‌های اسرارآمیز، پرکشش، تسخیرکننده، نافذ، حیرت‌انگیز و، سرانجام، برآشوبنده. پس، در نهایت، نه‌تنها خبری از رفع پیچیدگی‌ها و سرگشتگی‌ها نیست، که قرار است با سهولت و بداهت وداع کنیم. تازه شاید در این صورت بتوان امید بست که خوانندگان خوب چنین آثاری می‌توان شد.

و، بیش و پیش از همه، چنین مدعایی در خصوص ماکیاولی صدق می‌کند، که همه‌چیز به او برمی‌گردد، که لحظه‌ی ابدی تأسیس هر فهمی از قدرت در مقام نسبتی است که از پایین هستی را تقویم می‌کند، که نقطه چرخشی ابدی در گشودن باب تفکر - عملی است که بر ایجابیت هستی پیوسته مهر تأیید می‌زند، که غایت درون‌ماندگار و ابدی هر جنبشی است که حتی در تاریک‌ترین اعصار به رهایی از بربریت و برآمدن شهریار نو فراخوان می‌دهد، که موضعی ابدی است که «بر بارقه‌ی امید می‌دمد» زیرا ریشه‌ها را دریافته است و از همین‌رو او را نمی‌توان خواند جز با رجعت به ریشه‌ها: مخاطب - شدن، خواننده‌ی خوب - شدن، ماکیاولین - شدن.

از همین‌رو بود که لویی آلتوسر در خطابه‌ی «تنهایی ماکیاولی» به‌زیبایی گفت: «نه تنها شارحان، بل خوانندگان معمولی نیز، می‏توانند بر این امر شهادت بدهند. حتا امروز، هر کسی که لای صفحات شهریار یا  گفتارها را باز کند، متونی که حال 450 سال از عمرشان سپری شده است، به عبارتی، گرفتار آن چیزی می‏شود که فروید نوعی آشنایی غریب، بعدی اسرارآمیز (Unheimlichkeit)، می‏خواند. بی‏آن‏که بدانیم چرا، خود را مخاطب این متون قدیمی می‏یابیم، تو گویی متونی از روزگار خودمان باشند، گرفتارمان می‏سازند انگار، به معنایی، برای ما نوشته شده‏اند، و به ما چیزی را می‏گویند که مستقیماً به ما مربوط می‏شود، بی‏آن‏که دقیقاً بدانیم چرا. دی سانتیس در سده‌ی نوزدهم به این احساس غریب اشاره داشت، وقتی درباره‌ی ماکیاولی گفت که "او ما را در شگفتی فرو می‏برد، و اندیشناک رهایمان می‏سازد". چرا چنین تسخیرشدنی؟ چرا چنین در شگفت‏شدنی؟ چرا چنین اندیشناک؟ زیرا تفکر وی، به‏رغم خواست ما، به درونمان نفوذ می‏کند. چرا چنین اندیشناک؟ زیرا این تفکر تنها به شرطی می‏تواند به درونمان نفوذ یابد که آنچه را بدان فکر می‏کنیم مشوش سازد و ما را در شگفتی فرو ببرد. در مقام تفکری که قرابتی بی‏نهایت با ما دارد، و با این حال هرگز با آن برخورد نداشته‏ایم، تفکری که واجد چنان قدرت شگفتی بر ماست که غرق در حیرتمان می‌سازد.»  📒 


 @Kajhnegaristan


منادولوژی نوشته لایبنیتس.pdf
11.8Мб
مونادولوژی
گوتفرید لایبنیتس
ترجمهٔ یحیی مهدوی

@Kajhnegaristan


فلسفه رواقی نوشته ژان برن.pdf
8.1Мб
فلسفه رواقی
نوشته: ژان برن
ترجمه: دکتر سید ابوالقاسم پورحسینی

@Kajhnegaristan


📒مدرسه‌هایِ «عالیِ» ما یکسره با بی‌‌سر و ته‌ترین میان‌مایگی گره خورده‌اند، چه برنامه‌های درسی‌شان، چه هدف‌هایِ آموزشی‌شان. همه جا شتابِ زننده‌ای در کار است.

گویی چه خواهد شد اگر یک جوانِ بیست و دو - سه ساله هنوز درس‌اش را «تمام» نکرده باشد و برای این «پرسشِ اساسی» پاسخی نداشته باشد که چه‌ کاره خواهی شد.
با عرضِ پوزش باید بگویم که مردی از نوعِ والاتر، از هیچ «کار»ی خوش‌اش نمی‌آید، درست به این دلیل که کاری در پیش دارد کارستان...
او وقت دارد و وقت گذرانی می‌کند و هیچ به فکرِ «تمام» کردن نیست.
-مردِ سی ساله در معنایِ فرهنگِ والا، هنوز تازه‌کار است، هنوز کودک است.

-این دبیرستان‌هایِ انباشته از شاگرد، این دبیرانِ مَنگ از بارِ کار، مایه‌یِ شرمساری‌اند.📒

غروب بت‌ها، ص 93
#فردریش_نیچه


@Kajhnegaristan


Репост из: کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران
🔵 کانون جهان ایرانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار می‌کند:

🔹️بایستگی فلسفه در ایران امروز: در وضع امروز ما، باید به چه چیز، و چگونه اندیشید؟

🔹️به شکل برخط(آنلاین)

🔹️ با سخنرانی:

دکتر سیدحمید طالب‌زاده
دکتر نادیا مفتونی
دکتر محمدتقی طباطبائی
دکتر احمد رجبی
دکتر مصطفی زالی
دکتر امیر مازیار
دکتر روح‌الله کریمی
دکتر مهدی ساعتچی
دکتر ابوطالب صفدری
دکتر مریم نصراصفهانی
دکتر حسام سلامت
دکتر زکیه آزادانی
دکتر سیده‌زهرا مبلغ
دکتر کاظم برجسته

زمان: پنجشنبه‌ و جمعه‌ها ساعت ۲۰
از ۱۸ اردیبهشت تا پایان خرداد ماه ۱۴۰۴

📝 مهلت نام‌نویسی تا ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

📜با ارائه گواهی حضور در پایان دوره

🔹️ دوره رایگان اما نیازمند نام نویسی است.
برای نام‌نویسی به نشانهٔ زیر در تلگرام مراجعه بفرمایید:
@jahaneiraniut


هیچکس به اندازه‌ی خودش برای خود غریبه نیست.

حکمت شادان- قطعه ۳۳۵
#فردریش_نیچه


@Kajhnegaristan


‍ «ﺑﻪ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ تنها ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ‌ﯼ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡِ ﻓﻀﻮﻝ ﻭ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ. ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺶ ﯾﺎ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﻮﺭ ﻣﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺑﺖ‌ﭘﺮﺳﺖِ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﺭﻭﻡ.»

▪️واپسین روزهای #فردریش_نیچه خطاب به خواهرش/ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﻠﺴﻔﻪ، #ویل_دورانت- ﻓﺼﻞ ﻧﻬﻢ


@Kajhnegaristan


📒ای تنها، تو به راهی به سوی خویشتن خویش رهسپار ای و راه ات از خویشتن و هفت اهریمن ات میگذرد؛ تو خود خویشتن را بدعت گذاری خواهی بود و ساحری و پيشگويی و ديوانه ای و شكاكی و نامقدسی و ناكسی. سوختن در آتشِ خویشتن را خواهان باش بی خاکستر شدن کی نو توانی شد؟📒

📕چنین گفت زرتشت | نیچه ص۷۷

@Kajhnegaristan


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎥 ویدیو:چه گونه قدرت ، مفاهیم را به نفع خود تغییر می دهد؟
- میشل فوکو


@Kajhnegaristan


📒هنگامی که کسی میپرسد سود" فلسفه "چیست؟ پاسخ باید ستیزه جویانه باشد، زیرا پرسش آیرونیک و هجوآمیز است.

فلسفه در خدمتِ دولت، کلیسا و یا هیچ قدرت مستقری نیست که دغدغه های دیگری دارند، سود فلسفه در "اندوهگین" ساختن است. فلسفه ای که هیچ کس را اندوهگین نسازد هیچ کس را "نیازارد" فلسفه نیست. فلسفه برای آسیب رساندن به حماقت و تبدیل آن به چیزی شرم آور، سودمند است؛ یگانه سود فلسفه افشا کردن حقارت اندیشه به هر صورتی است.📒

📔نیچه و فلسفه | ژیل دلوز ص۱۷۱

@Kajhnegaristan


📒معروف‌ترین ماده‌ی توهم‌زا احتمالاً ال‌اس‌دی است که در دهه‌ی هزارونهصدوشصت معروفیت پیدا کرد، همان زمانی که مردم را تشویق می‌کردند به «روشن شو، میزون شو، بی‌خیال». ال‌اس‌دی باعث «سفر»ی می‌شود که حدود هشت تا ده ساعت طول می‌کشد؛ به این علت می‌گویند «سفر» که مدت آن به نظر بی‌پایان می‌رسد و اغلب هم شبیه سفر بزرگی در زندگی است. نه‌تنها رنگ‌ها به میزان قابل‌توجهی قوی‌تر می‌شوند، بلکه اشیای عادی هم ممکن است شکل و شمایل خیال‌انگیزی پیدا کنند: کاغذ دیواری تبدیل می‌شود به مارهای رنگارنگی که درهم می‌لولند، یا اتومبیلی که عبور می‌کند تبدیل می‌شود به اژدهایی که پنجاه تا پا دارد. این منظره‌ها ممکن است شعف‌انگیز و باشکوه باشند، یا کاملاً هولناک _ که در این صورت, می‌گویند «سفر بد»ی بود. خیلی وقت‌ها «خود» یا منیت معمول از بین می‌رود. ممکن است به نظر برسد که شخص به جانوری تبدیل شده است، یا به یک شخص دیگر، یا شاید هم در کل عالم حل شود. سفر ال‌اس‌دی سفری نیست که بشود سرسری گرفت.📒

آگاهی
#سوزان_بلکمور


@Kajhnegaristan


📒امروز شر فقط نمى‌خواد جمعيت رو زير سلطه‌ش دربياره، مى‌خواد جمعيت ستايشش هم بكنن.
شر امروزى به اين راضى نمى‌شه كه بشينه تو كاخش و به‌دنيا حكومت كنه، مى‌خواد تو سر مردم هم باشه و اون‌ها رو از درون كنترل كنه.

شر امروزى از طاعون زمان تو هم بدتره.

مى‌كشه تا ترس تو دل آدم‌هايى بندازه كه حتا به طغيان فكر هم نمى‌كنن.
شر امروزى اون‌قدر سمجه كه به همه‌جا نفوذ مى‌کنه و حتا جنين‌ها هم دچارش مى‌شن.

بچه‌هايى كه به‌دنيا میان، از همون اول در خدمت شرَّن و تا عمق مغزشون شر نفوذ كرده. و از درون همه‌ى مغزهاست كه شر امروزى قدرتش رو تغذيه مى‌كنه... 📒

▪️نمایشنامه‌ «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود»
#ماتئی_ویسنی‌یک


@Kajhnegaristan


مرد آزاد فقط ارباب آن چیزی است که بدون سد و مانع می‌تواند ارباب آن باشد. و تنها چیزی که با آزادی کامل و بدون سد و مانع می‌توانیم ارباب آن باشیم خودمان هستیم. بنابراین اگر شخصی را دیدید که دوست دارد نه خودش بلکه دیگران را کنترل کند, می‌دانید که او آزاد نیست: او بنده‌ی میلش برای تسلط بر مردم شده است.

«اپیکتتوس»


@Kajhnegaristan


مرد آزاد فقط ارباب آن چیزی است که بدون سد و مانع می‌تواند ارباب آن باشد. و تنها چیزی که با آزادی کامل و بدون سد و مانع می‌توانیم ارباب آن باشیم خودمان هستیم. بنابراین اگر شخصی را دیدید که دوست دارد نه خودش بلکه دیگران را کنترل کند, می‌دانید که او آزاد نیست: او بنده‌ی میلش برای تسلط بر مردم شده است.

«اپیکتتوس»


@Kajhnegaristan


📒مایکل ایگناتیف: «دیوانگی نخست یک حقیقت نیست، بلکه داوری است؛ حتی اگر این داوری، خود تبدیل به حقیقت شود.»

به راستی آن‌سان که فوکو نوشت: «ما هنوز باید تاریخِ آن شکلِ دیگرِ دیوانگی را بنویسیم که با آن افرادِ انسان از راهِ عملکردِ خردِ حاکم، همسایگانِ خویش را زندانی کردند و با زبانِ بی‌رحمِ نادیوانگی، یکدیگر را شناختند و با هم ارتباط یافتند». این نکته‌یِ ضمنی، باورِ فوکو است که آنچه عقلْ می‌خوانیم، هیچ پیوندِ خاصی با خردمندی و عقلانیت ندارد. در واقع آن چه عقل را از دیوانگی جدا می‌سازد، منشِ ذاتی نیست، نادیوانگی‌ای که می‌پنداریم عقل داراست.📒

▪️اریک برنز: نویسندگان قرن بیستم فرانسه / #میشل_فوکو/ دیوانگیِ خِرَد/ ترجمه‌ی: بابک احمدی


@Kajhnegaristan

Показано 20 последних публикаций.
OSZAR »