ناصرالملک در نامهای به آیتالله طباطبایی (تیر ۱۲۸۵) به صراحت میگوید:
علوم و معارفی که علما در مدرسهها خوانده و یاد گرفتهاند، در زمینهی اداره مجلس کارساز نیست.
اگر کسی تمام اشعار عرب و عجم را از حفظ داشته باشد، صلاحیت عضویت در مجلس را پیدا نمیکند، بلکه اشخاصی باید باشند که وقتی از ایشان بپرسند:
"چه جهت دارد که روز به روز پول ما در تنزل است؟"
بتوانند جواب درست بدهند، چارهاش را هم بدانند. از اینگونه اشخاص در تمام ایران یکصد نفر نمیتوانید پیدا کنید، پس برای چه فریاد میکنید..!
📚خواب آشفته نفت
✍️محمدعلی موحد
✧╼════✧❀❀❀❀❀✧════╾✧
نادانی و پرتیِمطلقِ نهاد روحانیت از شئون و مقتضیات حیاتجمعی انسانی
بخش نخست
✍#علیصاحبالحواشی
(۱/۲)جمهوریاسلامی، محصول "تخیلِ" فقهاندیشِ بسیط و بدویِ نهاد روحانیت از امر "سیاست" و حکمرانی بود (نظر به تمامشدگیِ این رسواییِ خونینِ تاریخی، فعل ماضی بهکار بردم).
مولفههای بنیادینِ این "تخیلِ" سادهدل و جاهلانه اینهایند:
حاکمعادلِ مویَّدمنعندالله، اُمتِ مومنِ طالب رستگاری، قضاتِ منصفِ خداترس، سلسلهمراتب بیخدشه مرجعیتمداری، مجاهدان شهادتطلبِ جانبرکف، حاکمیتبلامنازع "فقه" و نه هیچ قانون دیگری، تبلیغ مدام آخرتگرایی و اعراض از دنیا، و این قبیل.
در این جهلِ سادهلوح، کمترین رشحهای از عنایت به "واقعیتِ" سپهر انسانی و "جهان" بهمثابه امر تحققیافتهی فارغ از آرزوهای اینوآن نیست.
تخیلی که جمهوریاسلامی را بنا نهاد، به خیالبافیِ کودکان میماند، که در گفتگوها و بازیها عنان خیال به پروازِ در نسیم آرزوها رها میکنند: چنینوچنان میکنیم و چنینوچنان میشود! بهبه چه کیفی دارد...!
در این "چنینوچنان"های تخیلی کودکان، میدانداری از آنِ هوسهاست، تا ساعتی را به نشخوار آن دل خوش کنند.
در بازیهای کودکان هیچ واقعیتی که مانع پروازِ خیال شود، حضور ندارد. تخیلِ نهاد روحانیت از "حکومتاسلامی" هم درست بههمان سخیفیِ تخیل کودکان در بازیها بود.
هرچند بس دلآشوب، اما خوب است نگاهی دوباره به کتاب "
ولایتفقیه یا حکومتاسلامی" خمینی بیندازید تا از نزدیک شاهد جهلِ سادهلوحی باشید که این اوراق را سیاه، و روزگار ملتی را سیاهتر کرد.
نهفقط خمینی، که سنت روحانیت ما، مرآت عدمبلوغِ ذهنیتِ کهنِ بدوی/قبایلی است که خود را برای قرنها از جهانِواقعیت برکنار داشته بود تا کمترین فهمی از شئون و مقتضیات متکثر حیاتجمعی انسانی نیابد. همین شد که به این پرتی و دنگیِ پریروزِ فضلاللهنوری تا امروزِ خمینی و نهاد روحانیت رسید.
این کودکصفتانِ جاهلِ مرکب (البته بعد از انقلاب جهلشان بسیط گشت)، در بازی خیالیِشان از "امر سیاست"، مهرههایی چون "ولیِعادل" و "امتِ مومن" و "فطرت خداجوی بشری" و "مجاهدان غیور" و "شریعتالهی" و عسسهای آمربهمعروف و ناهی از منکر و دشمنانِ کافرِنجس... را جلوی رویشان میریزند و چون کودکان با آنها سرگرم بازی میشوند!!!
"بازی" در عالم "خیال" است، اما "سیاست" در میدان واقعیت انسانی است؛ سیاست را به خیال کودکانه برگزار کنی همین میشود که جمهوریاسلامی شد!
شاهد اینمعنا را نگاه بکنید به این قانوناساسی مسخره و شترگاوپلنگیِ جرواجرِ تناقضها و بیانسجامیها!
این قانوناساسی از دارالمجانین بیرون نیامد، آن را در ابتدا فقها با همکاری حقوقدانانِ فوکلیِ مویدماغشان نوشتند. سرخیل آن فقها، مثلا دنیادیدهای چون محمد بهشتی بود!
در کشاکشِ تدوین اولیه قانوناساسی، فقها و فوکلیهای درسحقوقخوانده هریکی از گوشهای کشیدند تا حاصلکار آن اولی شد که تازه بس موجهتر از نسخههای بعدیش بود.
پس از دفع حقوقدانانِ مویدماغ، فقهاء توانستند با دلآسوده گویِ بدویت و سفاهت بر نسخههای بازنگریشده قانوناساسی بغلطانند، مثل مضحکه نشاندنِ "ولایتمطلقه فقیه" در کنار "تفکیکقوا"، و دهها تناقض و تعارض دیگر، یکی رسواتر از دیگری!
ادامه دارد👇
لینک بخش دوم