#۵۵
#رمان_سیمگون
بی صدا از جلوی اشپزخونه رد شدم دوقدم بیشتر نرفته بودم که صدای مامان به گوشم رسید
روی یکی از کاناپها دراز کشیده بود نیم خیز شدو گفت
-...چه عجب بالاخره پیدات شد
+...اومدم دیگه
-...کجابودی؟
+...به بابا خبر دادم
-...بخاطر یه حرف باید بذاری بری؟
+...حرف داریم تاحرف مامان....بازم بحثشو بکشی وسط همینه
دیگه منتظر نموندم چیزی بگه از پلها بالارفتم و وارد اتاقم شدم
هم من پررو بودم هم مامان که بااون همه حرفایی که بینمون ردوبدل شد هنوز باهم حرف میزنیم
یه دوش گرفتم و برگشتم تواتاقم
بایددنبال کارمیگشتم....اینجوری هم تایم کمتری خونه ام....هم لازم نیست برای پر کردن زمانم صبح تاشب باشگاه بمونم....هم واقعاباید به مستقل شدن فکرمیکردم...
از وقتی اون صداها رو از اتاق آزاد شنیده بودم حس بدی داشتم....اون به زنش جایی که زنشم بود خیانت میکرد....یه آدمی که تماما بنده ی هوسش بودوذره ای آبرو و اعتبارش براش اهمیت نداشت
ارس هم اینو میدونست....از واکنشی که نشون داد مشخص بودکه درجریان هست...بخاطر کارای آزاد نمیشه ارس رو مقصر کرد...ولی همینکه باهمچین آدمی شریکه اونو شریک جرم میکنه....کاش انقدر بامهتاب راحت بودم که باهاش حرف میزدم....چرا انقدر ارزش خودشو پایین آورده که با یه مرد زن دار تورابطست!!!
انقدر فکرو خیال کردم و باخودم حرف زدم که خسته شدم....
بابا اومد خونه....خودم رو به خواب زدم که نخوام باهاش حرف بزنم...وقتی میدونستم هرچی هم بگم مامان توده دقیقه حرف خودشو توذهن بابا به کرسی میشونه چه فایده داره حرف زدن؟ فقط خودمو خسته میکنم....
خودمو به خواب زدم و جدی خوابم برد....
وقتی بیدار شدم گوشیمو چک کردم و بادیدن اسم پسرخالم که بهم پیام داده بود باتعجب پیامشو باز کردم
نوشته بود
"...سلام...برفین باید همو ببینیم...هرجا راحت تری بگو فقط لطفا زود..."
اسمش شایان بود دوسال از من بزرگتر بود....بچه که بودیم خیلی باهم بازی میکردیم ولی از وقتی که باباش اومد سراغم من از شایانم دور شدم....اون هیچوقت کاری بهم نداشت هیچ چیز بدی ازش توذهنم نبود اما بخاطر مصطفی من از کل اون خانواده متنفر بودم.....
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله.
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_سیمگون
بی صدا از جلوی اشپزخونه رد شدم دوقدم بیشتر نرفته بودم که صدای مامان به گوشم رسید
روی یکی از کاناپها دراز کشیده بود نیم خیز شدو گفت
-...چه عجب بالاخره پیدات شد
+...اومدم دیگه
-...کجابودی؟
+...به بابا خبر دادم
-...بخاطر یه حرف باید بذاری بری؟
+...حرف داریم تاحرف مامان....بازم بحثشو بکشی وسط همینه
دیگه منتظر نموندم چیزی بگه از پلها بالارفتم و وارد اتاقم شدم
هم من پررو بودم هم مامان که بااون همه حرفایی که بینمون ردوبدل شد هنوز باهم حرف میزنیم
یه دوش گرفتم و برگشتم تواتاقم
بایددنبال کارمیگشتم....اینجوری هم تایم کمتری خونه ام....هم لازم نیست برای پر کردن زمانم صبح تاشب باشگاه بمونم....هم واقعاباید به مستقل شدن فکرمیکردم...
از وقتی اون صداها رو از اتاق آزاد شنیده بودم حس بدی داشتم....اون به زنش جایی که زنشم بود خیانت میکرد....یه آدمی که تماما بنده ی هوسش بودوذره ای آبرو و اعتبارش براش اهمیت نداشت
ارس هم اینو میدونست....از واکنشی که نشون داد مشخص بودکه درجریان هست...بخاطر کارای آزاد نمیشه ارس رو مقصر کرد...ولی همینکه باهمچین آدمی شریکه اونو شریک جرم میکنه....کاش انقدر بامهتاب راحت بودم که باهاش حرف میزدم....چرا انقدر ارزش خودشو پایین آورده که با یه مرد زن دار تورابطست!!!
انقدر فکرو خیال کردم و باخودم حرف زدم که خسته شدم....
بابا اومد خونه....خودم رو به خواب زدم که نخوام باهاش حرف بزنم...وقتی میدونستم هرچی هم بگم مامان توده دقیقه حرف خودشو توذهن بابا به کرسی میشونه چه فایده داره حرف زدن؟ فقط خودمو خسته میکنم....
خودمو به خواب زدم و جدی خوابم برد....
وقتی بیدار شدم گوشیمو چک کردم و بادیدن اسم پسرخالم که بهم پیام داده بود باتعجب پیامشو باز کردم
نوشته بود
"...سلام...برفین باید همو ببینیم...هرجا راحت تری بگو فقط لطفا زود..."
اسمش شایان بود دوسال از من بزرگتر بود....بچه که بودیم خیلی باهم بازی میکردیم ولی از وقتی که باباش اومد سراغم من از شایانم دور شدم....اون هیچوقت کاری بهم نداشت هیچ چیز بدی ازش توذهنم نبود اما بخاطر مصطفی من از کل اون خانواده متنفر بودم.....
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله.
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709